My vampire partner part : 29
+ از وقتی سه ساله بودم
کمی جلوتر رفت دهانش خشک شد و گفت : _ نمیدونستم چطور باید ازت مواظبت کنم تو باید بهم میگفتی...و دیگه این اتفاق نمی افته
+ من...من به توجهت نیازی ندارم...تو... منو میترسونی
البته که او را میترساند... عصبانیت باعث شد بلرزد
_ ميفهمم ، حالا بیا پایین دلم نمیخواد بمیری
از بالای شانه اش به ماه روشن نگاه کرد که تصویری از نیم رخش را نشان میداد
باد ناگهانی موهایش را از روی گردنش کنار زد
در حالی که لباس سرخ روی پوست رنگ پریده اش بود و ماه پشت سرش میدرخشید در تمام سال های زندگی اش هرگز چنین صحنه ی مافوق بشری ندیده بود
اِما جوابی نداد فقط با خستگی نفسش را بیرون داد
_ به من نگاه کن
اینکار را نکرد و به پایین نگاه کرد
_ بهم نگاه کن!
خون آشام انگار که از خواب بیدار شده باشد ابروهایش به هم گره خورد و چشمانش سرد شد
با صدای آرامی زمزمه کرد : + فقط میخوام برم خونه
_ میری قول میدم که ببرمت خونت
'به خونه ی جدیدت'
_ فقط بهم کمک کن تا بتونم به خونه ی خودم برم
+ اگه بهت کمک کنم قسم میخوری که آزادم کنی؟
هرگز!
_ آره
+ بهم صدمه نمیزنی؟
_ نه ، بهت صدمه نمیزنم
+ میتونی قول بدی؟ بنظر نمیرسه بتونی خودتو...کنترل کنی
_ هر ساعت قدرت کنترلم بهتر میشه
بخاطر این خون آشام ؟
_ و باید بدونی که دلم نمیخواد بهت صدمه بزنم
با خودش فکر کرد
'حداقل برای حالا حقیقته'
+ تو دیگه اون.....کارها رو باهام نمیکنی؟
_ نه نمیکنم مگه اینکه توام منو بخوای
دستش را بسمت خون آشام دراز کرد
_ توافق کردیم؟
موافق نبود ولی بعد از چند لحظه ی آزار دهنده با یک حرکت نامانوس پایین آمد.
جوری پایین آمد انگار که روی هوا قدم میزند بدون اینکه گام بلندی بردارد
جیمین ن تکانی به شانه اش داد
_ دیگه هیچوقت اینکارو نکن
میل شدیدش را برای فشردن خون آشام به سینه اش از خودش دور کرد و رهایش کرد.
اِما به پایین نگاه کرد
+ نمیکنم مگه اینکه گزینه ی بهتری وجود داشته باشه
با اخم به او نگاه کرد
_ توافق کردیم؟
وقتی اِما سرتکان داد ، جیمین فکر کرد که این تنها موقعیتی بود که با آن توافق کرده یا چیزهای بیشتری وجود خواهد داشت؟
فکر کرد یک لحظه دلسوزی را وقتی از زندانی شدن حرف زد در چشمانش دیده
_ پس امشب میریم اسکاتلند
دهانش باز ماند
+ من نمیتونم برم اسکاتلند میخواستم راهنماییت کنم یا حداقل برات یه نقشه ی آنلاین بگیرم
با غرغر اضافه کرد : + چطور میخوای بدون اینکه از سوختن زنده بمونم منو ببری اونجا ؟
آشکارا وحشت زده شده بود
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
قشنگ از این پارت حمایت کنید و اگر پارت هدیه میخواین لایک هاتون بالای ۳۴ تا باشه
کمی جلوتر رفت دهانش خشک شد و گفت : _ نمیدونستم چطور باید ازت مواظبت کنم تو باید بهم میگفتی...و دیگه این اتفاق نمی افته
+ من...من به توجهت نیازی ندارم...تو... منو میترسونی
البته که او را میترساند... عصبانیت باعث شد بلرزد
_ ميفهمم ، حالا بیا پایین دلم نمیخواد بمیری
از بالای شانه اش به ماه روشن نگاه کرد که تصویری از نیم رخش را نشان میداد
باد ناگهانی موهایش را از روی گردنش کنار زد
در حالی که لباس سرخ روی پوست رنگ پریده اش بود و ماه پشت سرش میدرخشید در تمام سال های زندگی اش هرگز چنین صحنه ی مافوق بشری ندیده بود
اِما جوابی نداد فقط با خستگی نفسش را بیرون داد
_ به من نگاه کن
اینکار را نکرد و به پایین نگاه کرد
_ بهم نگاه کن!
خون آشام انگار که از خواب بیدار شده باشد ابروهایش به هم گره خورد و چشمانش سرد شد
با صدای آرامی زمزمه کرد : + فقط میخوام برم خونه
_ میری قول میدم که ببرمت خونت
'به خونه ی جدیدت'
_ فقط بهم کمک کن تا بتونم به خونه ی خودم برم
+ اگه بهت کمک کنم قسم میخوری که آزادم کنی؟
هرگز!
_ آره
+ بهم صدمه نمیزنی؟
_ نه ، بهت صدمه نمیزنم
+ میتونی قول بدی؟ بنظر نمیرسه بتونی خودتو...کنترل کنی
_ هر ساعت قدرت کنترلم بهتر میشه
بخاطر این خون آشام ؟
_ و باید بدونی که دلم نمیخواد بهت صدمه بزنم
با خودش فکر کرد
'حداقل برای حالا حقیقته'
+ تو دیگه اون.....کارها رو باهام نمیکنی؟
_ نه نمیکنم مگه اینکه توام منو بخوای
دستش را بسمت خون آشام دراز کرد
_ توافق کردیم؟
موافق نبود ولی بعد از چند لحظه ی آزار دهنده با یک حرکت نامانوس پایین آمد.
جوری پایین آمد انگار که روی هوا قدم میزند بدون اینکه گام بلندی بردارد
جیمین ن تکانی به شانه اش داد
_ دیگه هیچوقت اینکارو نکن
میل شدیدش را برای فشردن خون آشام به سینه اش از خودش دور کرد و رهایش کرد.
اِما به پایین نگاه کرد
+ نمیکنم مگه اینکه گزینه ی بهتری وجود داشته باشه
با اخم به او نگاه کرد
_ توافق کردیم؟
وقتی اِما سرتکان داد ، جیمین فکر کرد که این تنها موقعیتی بود که با آن توافق کرده یا چیزهای بیشتری وجود خواهد داشت؟
فکر کرد یک لحظه دلسوزی را وقتی از زندانی شدن حرف زد در چشمانش دیده
_ پس امشب میریم اسکاتلند
دهانش باز ماند
+ من نمیتونم برم اسکاتلند میخواستم راهنماییت کنم یا حداقل برات یه نقشه ی آنلاین بگیرم
با غرغر اضافه کرد : + چطور میخوای بدون اینکه از سوختن زنده بمونم منو ببری اونجا ؟
آشکارا وحشت زده شده بود
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
قشنگ از این پارت حمایت کنید و اگر پارت هدیه میخواین لایک هاتون بالای ۳۴ تا باشه
- ۱۵.۷k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط